گناه...

گناه

از من است

من نباشد!

گناهی نیست...

نیست دیگر...

هوا سردو

درختان همه از تلخی سرما خسته

و بهار از من دور،

من همان گمشده ی عاشق در حال عبور

نفسی می کشم و یاد تو در سر دارم

چه کنم؟!

حیف،

نیست دیگر یاری...

قسمتی از شعر بهار معرفت

اقیانوس...

اقیانوس

نهنگ

می پروراند

اما بی صدا

و زمین ...

با کمی تغییر محمدرضا لطفی