این روزها...

این روزها

آرامم،

دیگری قلبی نمانده

برای شکستن.

سهم من...

سهم من

چیست؟

شمع عمرم

سوخت

پروانه کجاست؟

با توام

ظلمت تن،

مهربانم،

خداوند کجاست؟

خداوند کجاست...

با الهام از سیاوش دلفانی

تو

می شود مست شد

با یک فنجان قهوه

و به سیگاری نعشه

و به لبخندی کامیاب،

اگر تو

روبرویم باشی...

مائده

وقتی از بوستان دلم

مائده می چینم

وقتی در صحن چشم هایش

دو رکعت عشق می خوانم

باور می کنم

امید به نور را

به بودن

و اینکه خوشبختی همین نزدیکی ست

بین لب های او تا واژه ی بوییدن، بوسیدن...

چه حال خوشی دارم...


ماهی نمی شوی؟

ماهی نمی شوی؟

تا اعماق وجودت

پر از من باشد،

که یونسم به گناه عشقت...

با الهام از ارسلان دشتی

خسته ام...

خسته ام ای مرگ

خسته از پیمودن این عمر خاکستر شده

خسته از نجوای ناموزون و تلخ روزگار

خسته از تکرار...

روی قلبم،

نقش داغ رد پای هجرت یک عشق...

خسته ام...

صدیقه میری(با کمی تغییر)